شايد بزرگترين گناهمان اين است که به انتظارش نشستيم
براي ديدنش براي ظهورش بايد بايستيم راه بيفتيم...
اين بار نه با پاي دل،بلکه با پاي عمل
چندمين سال است که در عين بودن کنارمان نيستي؟!
حتي حساب اين را هم نمي دانم...
"میلاد آقا امام زمان رو به همه دوست داران و منتظرانش تبریک میگم"
(اللهم عجل لِولیکَ الفَرَج)
برچسبها:
سلام دوستان خوبم
خوبید؟خوشید؟
دوم تیر سال قبل تصمیم گرفتم یه وبلاگ بزنم.....
وقتی وبلاگمو زدم زیاد سردرنمیاوردم باید چیکارکنم..چه مطلبی بزارم!ولی بعدش فهمیدم میتونم خیلی ازحرفای دلمو که نمیتونم به نزدیکانم بزنم اینجا خیلی راحت به زبون بیارم!
شروع کردم به گذاشتن مطالبی که عشقای امروزی که تو جامعه رواج پیدا کرده!تو 6ماه اول برام مهم نبود کسی از وبلاگم دیدن میکنه یا نه...نظرمیزاره یا نه!
ولي تو شش ماه دوم با خيلي ها آشنا شدم خيلي ها اومدن و رفتن و خيلي ها هم
وبلاگشونو تعطيل كردن . اما يادشون همیشه تو قلبمه. خيلي ها بهم آبجي گفتن ،خيلي ها آبجيم
شدن و خيلي ها هم داداشيم .
شده من تو اين وبلاگ خيلي وابسته ي يكي بشم و با رفتنش حتي بغضمم بگيره . من تو اين وبلاگ
با خيلي ها آشنا شدم و خيلي چيزا ازشون يادم گرفتم . من، ازوقتي كه تو اين وبلاگ بودم زياد ا
اينترنت استفاده كردم . اما سعي كردم استفاده ي مثبت ازش بكنم و يه چيز قشنگي كه تو وبلاگا و
ميون وبلاگ نويسا ديدم مهر و محبت فراوون نسبت به همديگس . آدم توي دنياي واقعي خيلي راحت
نميتونه به يكي آبجي بگه حتي اگه خيلي دوسش داشته باشه و يا خيلي راحت نميشه به يكي
داداش گفت اما اينجا تو وبلاگا همه انگار عضو يه خونوادن . آدم محبت كردنو ياد ميگيره و با محبت حرف
زدنو.
البته از همه جا ميشه استفاده ي منفي كرد حتي تو يه محيط فرهنگي ميشه كاراي دور از ارزش
انساني و فرهنگ انجام داد.اما من از وبلاگاي مختلف درساي زيادي گرفتم ودل نوشته هاي خيلي ها
روم تاثير مثبتي گذاشت
خلاصه كه نوشتن اين حرفا بهونه اي شد براي تشكر كردن از خيلي از بچه هايي كه تو اين مدت
هي بهم سر ميزدن و منو شرمنده ي محبتاشون ميكردن
اينجا همه از يه جنسن، ديگه فاصله ي طبقاتي وجود نداره. كسي به پول و مقام و شهرت و تحصيلات
نويسنده كاري نداره به نوع مطالب و طرز نوشتن و احساسات و محبت توجه بيشتري ميشه و اينم
يكي از جنبه هاي مثبته استفاده از نت و وبلاگ هستش، البته اگه كه از جنبه هاي منفي
چشم پوشي كنيم
ببينم بالاخره از اين حرفاي من چيزي هم دستگيرتون شد؟
خب بله ديگه امروز تـــــــــــــــولد وبلاگمه
مــــــــــــــبـاركه
نظر یادت نره؟
برچسبها:
برچسبها:
آنگاه که آرزوهایم را به روی دیوار نوشتم نمی دانستم چشم نامحرمی بدان نظارگر است.آنگاه که مشق سکوتم را خواستم بر دیواره های تاریک شب بنویسم طوفانی آمد و آرامش مرا به یغما برد و آنگاه که درد بی کسی هایم را به رودخانه زلال صاف سپردم او با بی اعتنایی از کنار من گذشت
و آنگاه که فریادم را بر سر کو ها کشیدم تا بلکه آرام گیرم او نیز فریادم را پس داد و مرا قبول نکرد حالا با توام با تویی که حرف و دلم و درد تنهایی هامو صدای فریادم را که از سوز و زخم دل است را از پشت دیوارها و فاصله ها می شنوی تو چی تو هم می خواهی مرا تو این دنیای وانفسا تنها گذاری و مرا به حال خود رها کنی
خدای من من تنهام ، یارایی را برای یاری دهنده ام نیست دستم را بگیر که احساس می کنم هر چه بیشتر برای رهایی از مرداب سختی ها و دلتنگی های این دنیا دست و پا می زنم بیشتر در آن غرق می شوم و در آن فرو می روم یا پر پروازم ده یا…
گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردم
هراس مکن چون یا تو را از پشت خواهم گرفت یا به تو پرپرواز خواهم داد
خدای من خدای من وقتش فرا رسیده پس چرا کاری نمی کنی سنگ ریزه های زیر پایم در حال فرو ریختنند پس چرا یاریم نمی دهی .
برچسبها:
دیــوونگــی یعــنی :
عکسشــو تو گوشــیت هی نیگــاه کنی ، واســه بار هــزارم . . .
انگــار تاحــالا نــدیدیش . . !
بگی خــو آخــه دلم همــش یه ذره میشــه بــرات . . .
بغــض کنــی و یه دفعه ای اشکــات بــریزه . .
شمــارشــو با ذوق بگــیری شــاید اینبار جــوابتو داد. . .
شــاید با مــهربونی بگــه جــــــونم . .
شــاید. .
شــاید. .
شــاید. . .
بــازم هــمین صــدای مســخــره تو گوشــت بپــیچه :مشــــترک مورد نــظر پاسخــگو نمیــباشــد. .
لطــفأ مجــددا بمــیرید . . . !
برچسبها:
شده گاهی توی زندگی مجبور باشم راهی رو انتخاب کنم ؛
راهی که انگشت ها اشاره می کنند ...
در واقع انسان زمانی دست به انتخاب می زند که مجبور باشد !
اما گاهی فقط و فقط یک راه باقی می ماند.
جایی که عقل خاموش؛ دل ساکت و انگشت ها روی تسبیح و استخاره!
و از این نقطه همه چیز تغییر می کند.
انسانی دیگر ؛ روحی دیگر ؛ خدایی دیگر...
تازه می فهمم "دلخوش به سکوتم..." یعنی چه!
دلخوشی سکوت را تازه حس می کنم! از وقتی رفتم...
پیشتر نوشتم " یا رب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل...به کلافی بفروشیم و خریداری نیست"
برچسبها:
درود به همه ی شما دوستان عزیز!
بالاخره آپ کردم. دیگه شرمنده این چند ماه سرم خیلی شلوغ بود فقط می اومدم
نظرا رو تایید می کردم می رفتم...
از کسایی که میان و نظر می ذارن فوق العاده ممنون... جبران میشه...!
دوسدارم دوباره اماربازدیدکننده هام بره بالای100تا مثه قبلنا....
امیدوارم بتونم مطالب مفید و جالبی بزارم براتون!
خیلی دوستون دارم....با نظرهاتون همراهیم کنید!
برچسبها:
هَـميشه بـايد کَسـي باشد
کـــہ مــَعني سه نقطههاے انتهاے جملههايَتـــ را بفهمد
هَـميشه بـآيد کسـي باشد
تا بُغضهايتــ را قبل از لرزيدن چـآنهات بفهمد
بـآيد کسي باشد
کـــہ وقتي صدايَتــ لرزيد بفهمد
کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد...
کسي بـآشد
کـــہ اگر بهانهگيـر شدے بفهمد
کسي بـآشد
کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے براي رفتـن و نبودن
بفهمد به توجّهش احتيآج داری
بفهمد کـــہ درد دارے
کـــہ زندگي درد دارد
بفهمد کـــہ دلت براي چيزهاے کوچکش تنگــ شده استـــــــ
بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زيرِ باران...
براے بوسيـدَنش...
براے يك آغوشِ گَرمــ تنگ شده است
هميشه بايد کسي باشد
هميشه...
برچسبها:
مــرا دخـــتر خانـــوم مے نـامــند ؛
مــضمونــے که جذابيتــش نفــس گـيــر استــــ....
دنياے دخترانه مـن
نه با شمع
نه با عروسـک معنــــا پيدآ نمــےکند
و نه با اشک و افسون
امــا تمام اينها را در بر مےگيــرد
مــن....
نه ضعيفم نه ناتـــوان
چـــرا که خداونـد مرا بــدون خشونت و زور و بـــآزو مے پــسندد
اشکــ ريـختـن ضعفـ مـن نيستـ
قدرت روح مــن است
مــرا دخـــتر خانـــوم مے نـامــند ؛
مــضمونــے که جذابيتــش نفــس گـيــر استــــ....
دنياے دخترانه مـن
نه با شمع
نه با عروسـک معنــــا پيدآ نمــےکند
و نه با اشک و افسون
امــا تمام اينها را در بر مےگيــرد
مــن....
نه ضعيفم نه ناتـــوان
چـــرا که خداونـد مرا بــدون خشونت و زور و بـــآزو مے پــسندد
اشکــ ريـختـن ضعفـ مـن نيستـ
قدرت روح مــن است
برچسبها:
کاش می فهمیدی ســـکوت همیشه علامت رضــــایت نیست
گاهی سکوت یعنی "امــــا"
یعنی "اگــــــر"
یعنی هزار و یک دلیل که " دل "می ترســــد بلند بگوید
برچسبها:
بــا یـک بـه مَــن چــه
پــاسـخ میگیـــری
بـِـه کســی چـِــه
کـِــه چِقـــدر تَنهـــــایــی !!!
برچسبها:
"دلـــــــــــم" ...
یــ ــک کوچـــ ــه ی بـــ ــن بستـــــ میـــ ــخواهـــد ...
.
و یـــــــ ـک باران نــــــم نـــــــم ،...
.
و یـــــــــ ـک "خـــــــــــدا" ...
برچسبها:
برچسبها:
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ، نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم…
نگو که لایقم نیستی و میروی ، نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی….
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست….
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ، بگو دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ، بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ، از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند، در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی !
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی….
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ، تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم!
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکن
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم …
برچسبها:
برچسبها:
بَس کِـﮧ
دِلَم رَنجید و خَندیدَم
برچسبها:
من از تکرار واژه ي دلتنگي خسته ام
من از حروف فاصله بيزارم...
من از باد که بوي گيسوانت رانمي آورد دلخورم...
من از هر واژه که نام تو بر آن نباشد گريزانم...
بيا که بغض کودکانه ام آغوش تو را کم دارد
برچسبها:
دیوانــه نیستم(!)
اما گاهــی دلم که برایــت تنــگ میــشود/.
زیــر بــاران فریــاد میکــشــم اسـمــت را
و احـــســاس خیــس خورده امـ را
بــروی کلمـــات نـــم کشیــده میــچــســبـــانــم(!)
دیوانــه نیســتم(!)
امــا بــرای مرد داخــل قابــ عــکس /.
هرشــب درد و دل میــکنم
و با خیــال دســتانت در دستـــانم(!)
تمام خـــیابانــهــای شهر را
با کفشهای پاشنه بلندم قــدم میزنـــم/..
من دیوانـــه نیســتم(!)
فــقــط یــک جور خــاص کــه
دیگرانــ نمــی فهمــند تــورا دوســت دارمــ...(!)
برچسبها:
تازه فهمیدم عاشقی از آن کارهایست که به من نمی آید
از آن نقشهاییست که من نمی توانم خوب درش بیاروم
نمی توانم تحملش کنم
تازه فهمیدم برای زنده ماندن لازم نیست نگاهت،نفست،دلت ، به کسی بند باشد
تازه فهمیدم تقدیر بعضی دستها، خالیست
تقدیر بعضی اسمها، تنهایی
تازه فهمیدم به این زندگی عادت کردم
به اینکه ،بهانه نباشد برایم کسی ،بهانه نباشم برای کسی
اینکه می شود تنهایی آواز خواند ،تنهایی رقصید
اینکه "من" هم برای خودش کسیست
حالا بدونه تو تازه فهمیدم
و حالا یاد گرفتم که : از هیچ لبخندی خیال دوست داشتن به سرم نزند...
برچسبها:
چگونه به تاول های پایم نگاه کنم و بگویم... راه را اشتباه آم چگونه به تاول های پایم نگاه کنم و بگویم... راه را اشتباه آمده ایم... چگونه قلب سرکشم را رام کنم که آرامش یابد... چگونه حضورت را در جای جای دنیای پهناور روحم کتمان کنم و به عشقی دیگر لبخندبزنم... چگونه؟؟؟
برچسبها:
تــنـهـایــے را دوســـت دارم .
عـادت کـــرده ام کــــﮧ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــے میــگـفت عـیــب تــنـهـایــے ایــن اســت کـــﮧ
عـادت مــیـکـنــے ... خــودت تـصــمـیـمــے مـے گیرے ،
تــنـها بـــﮧ خــیـابان مــے روے،
و بـــﮧ تــنـهـایــے قـدم میزنـے .
پــشـت مــیـز کــافـے شــاپ تــنـهـایــے مـے نشینـے
و آدمــهـا را نــگاه میــکنے ،
ولــی مــن بـــﮧ خـاطر هــمـیــن حـــــــس دوســـتـش دارم .
تــنـهـا کـــﮧ باشـے نگاهـــت دقــیـق تــر مــے شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــے مـے بینے کـــﮧ دیگران نــمے بینند،
در خــیـابان زودتر از همـــﮧ میــفـهـمـے پایــیـز آمده
و ابرها آســمـان را محـــکـم در آغــــوش کشـــیـده اند
مــیـتـوانــے بے توجـــﮧ بـــﮧ اطــراف،
ســاعتهــا چـشـم بـــﮧ آســـمان بــدوزے و تــولد باران را نظاره گــر باشــے.
بــــراے هــمـیـن تــنـهـایـــے را دوســـت دارم
زیرا تــنـهـا حســے اسـت کـــﮧ بــــﮧ مــن فــرصـت مـــی دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــﮧ تــعـارف نــدارم !
ســالهـاست بــــﮧ تــنـهـایــے عـادت کـــرده ام....
برچسبها: