"وسیع باش و تنها، و سر به زیر و سخت!"
تاريخ : 26 / 10 / 1392برچسب:, | 17:54 | نويسنده : marjan heydari

تو نیستی و باز پنجره ی این اتاق باز مانده است
بادی میوزد
و آخرین تکه از بوی تنت را
از لابلای دستان خسته ام می رُباید
...
و من برای صدمین بار به خود میگویم
"وسیع باش و تنها، و سر به زیر و سخت!"
+ بعضی سفرها را نباید رفت. بعضی آدمها را -هرچند عزیز تر از نفس- نباید دید. در بعضی حالات بعضی آدمها را نباید دید! اگر حماقت یقه ی آدم را چسبید و آدم به بعضی سفرها رفت و بعضی آدمها را دید ، باید هوشیاری به خرج داد و با بعضی دیگر همسفر نشد! ...
 
++ در تمام طول این مسیر دو ساعت و نیمه دلم میخواست به جای تو با مردی سفر میکردم که میتوانستم "راحت" با او سخن بگویم. در تمام مدتی که رادیو در گوشم فریاد زد و سرعت 140 کیلومتری تو ، تیک تیک ِ سرعت سنج ماشینت را در آورد ،در تمام مدتی که میخواستم طعم ِ مزخرف ِ شیرینی ِ استکانی و برق ِ سرامیک های تمیز بیمارستان را در کف آسفالت بالا بیاورم ، دلم میخواست به جای تو مردی کنارم بود که میتوانستم اول راه به او بگویم "بیا این جاده را در سکوت و آرامش به پایان برسانیم. بیا و با من حرف نزن!"... راستی چرا مرا با خودت بردی؟!
 
+++ خدایا ! من از گرم شدن با این اشک ها خسته شده ام. مرام به خرج بده و این زمستان جور ِ دیگری گرمم کن!
 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: